پارت۸[عشق یهویی]
تهیونگ: داری چیکار میکنی
یونگی: این به خواهر و مادر من گفت هرزه
تهیونگ: برو کنار
یونگی: باش
تهیونگ: خب دیگه نوبت خودم شده دختر خانم تا الان بهت خوش گذشته
ا/ت: ترو خدا ولم کنید به خدا من دروغ نمیگم
تهیونگ:اوکی( پوزخند)
و شروع میکنه به شلاق زدن یونگی و جونکوک هم نشستن و فقط نگاه میکنن بعد از ۱۰ دقیقه شلاق زدن میره پیش شون می شینه یکم استراحت میکنه استراحت که کرد دو بار پاشد رفت پیش ا/ت ولی اینبار با لگد های خیلی محکم شروع کرد به ضربه زدن به شکمش
تهیونگ: دختره ی حرومزاده پدرت کجاس
ا/ت: دیگه داشتم بیهوش میشدم خیلی درد داشتم انگار نفس های اخرم برای زندگی کردن بود و نمیتونستم بهش جوابی بدم
تهیونگ: همینطور که داشتم به لگد زدن ادامه میدادم دیدم زیر دامنش و بین هردو باهاش داره خون میچکه یعنی چه اتفاقی براش افتاده
ا/ت: رحمم داره لیز میخوره پایین و با دیدن خون دیگه از هوش رفتم
تهیونگ: جونکوک یونگی سریع بیاید اینجا اومدن وقتی اون دختره رو توی اون وضع دیدن گفتن باید به دکتر زنگ بزنیم
تهیونگ: باشه زنگ بزن ( بیخیال)
اون دختره هم ببرید بالا تا دکتر بیاد
جونکوک: باش
خب دختره رو بردن بالا دکتر بعد ۱۰ دقیقه رسید و رفت سمت اتاقی که ا/ت داخلش بود و رو به اون یه تا پسر گفت برید کنار رفتن کنار
ویو دکتر
روبه تهیونگ گفت خانوم تون هستن؟
تهیونگ: نه
دکتر:اجازه هست معاینه کنم ؟
تهیونگ: خب
یونگی و جونکوک: خب چی ( جدی)
تهیونگ: اره اجازه هست
دکتر: میشه برید بیرون ؟
تهیونگ: نه
جونکوک: تهیوووونگ بیا بیرون
تهیونگ: ای بابا
جونکوک: بیا (جدی)
تهیونگ: رفتم بیرون ولی نمیدونم چرا یک لحظه نخواستم اون دختر رو تنها بزارم •_•
دکتر اومد بیرون روبه تهیونگ گفت باهاش چیکار کردید
تهیونگ: هیچی
دکتر: رحمش بد جور ضربه دیده هنوز پردش سالمه ولی اگه یکم بیشتر ضربه میخورد ممکن بود رحمش باعث بشه پردش پاره بشه
تهیونگ و جونکوک و یونگی: پرده داره ( تعجب)
دکتر: اره •_•
تهیونگ: باورم نمیشد که دختر به این خوشگلی سالم مونده باشه
دکتر: این قرص ها و باید سر ساعت مصرف کنه و ت اینکه بهتر بشه به هیچ عنوان نباید به شکمش ضربه وارد بشه
جونکوک: چشم
دکتر: من باید برم
جونکوک:باش
ویو ا/ت
وقتی..........................
پارت بعد رو شب میزارم (:🖇️💜
یونگی: این به خواهر و مادر من گفت هرزه
تهیونگ: برو کنار
یونگی: باش
تهیونگ: خب دیگه نوبت خودم شده دختر خانم تا الان بهت خوش گذشته
ا/ت: ترو خدا ولم کنید به خدا من دروغ نمیگم
تهیونگ:اوکی( پوزخند)
و شروع میکنه به شلاق زدن یونگی و جونکوک هم نشستن و فقط نگاه میکنن بعد از ۱۰ دقیقه شلاق زدن میره پیش شون می شینه یکم استراحت میکنه استراحت که کرد دو بار پاشد رفت پیش ا/ت ولی اینبار با لگد های خیلی محکم شروع کرد به ضربه زدن به شکمش
تهیونگ: دختره ی حرومزاده پدرت کجاس
ا/ت: دیگه داشتم بیهوش میشدم خیلی درد داشتم انگار نفس های اخرم برای زندگی کردن بود و نمیتونستم بهش جوابی بدم
تهیونگ: همینطور که داشتم به لگد زدن ادامه میدادم دیدم زیر دامنش و بین هردو باهاش داره خون میچکه یعنی چه اتفاقی براش افتاده
ا/ت: رحمم داره لیز میخوره پایین و با دیدن خون دیگه از هوش رفتم
تهیونگ: جونکوک یونگی سریع بیاید اینجا اومدن وقتی اون دختره رو توی اون وضع دیدن گفتن باید به دکتر زنگ بزنیم
تهیونگ: باشه زنگ بزن ( بیخیال)
اون دختره هم ببرید بالا تا دکتر بیاد
جونکوک: باش
خب دختره رو بردن بالا دکتر بعد ۱۰ دقیقه رسید و رفت سمت اتاقی که ا/ت داخلش بود و رو به اون یه تا پسر گفت برید کنار رفتن کنار
ویو دکتر
روبه تهیونگ گفت خانوم تون هستن؟
تهیونگ: نه
دکتر:اجازه هست معاینه کنم ؟
تهیونگ: خب
یونگی و جونکوک: خب چی ( جدی)
تهیونگ: اره اجازه هست
دکتر: میشه برید بیرون ؟
تهیونگ: نه
جونکوک: تهیوووونگ بیا بیرون
تهیونگ: ای بابا
جونکوک: بیا (جدی)
تهیونگ: رفتم بیرون ولی نمیدونم چرا یک لحظه نخواستم اون دختر رو تنها بزارم •_•
دکتر اومد بیرون روبه تهیونگ گفت باهاش چیکار کردید
تهیونگ: هیچی
دکتر: رحمش بد جور ضربه دیده هنوز پردش سالمه ولی اگه یکم بیشتر ضربه میخورد ممکن بود رحمش باعث بشه پردش پاره بشه
تهیونگ و جونکوک و یونگی: پرده داره ( تعجب)
دکتر: اره •_•
تهیونگ: باورم نمیشد که دختر به این خوشگلی سالم مونده باشه
دکتر: این قرص ها و باید سر ساعت مصرف کنه و ت اینکه بهتر بشه به هیچ عنوان نباید به شکمش ضربه وارد بشه
جونکوک: چشم
دکتر: من باید برم
جونکوک:باش
ویو ا/ت
وقتی..........................
پارت بعد رو شب میزارم (:🖇️💜
۲۳.۴k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.